حسن جونحسن جون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

عاشقتم مامانی

خرید عید

1392/8/12 11:55
88 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانم وقتی ٩ ماهت بود ما به همراه خاله عسل و دایی جون اینا برای خرید رفتیم تهران هم خوش گذشت و هم بد خیلی تو راه اذیت کردی وسط اتوبان نگه داشتیم و انقر چرخوندیمت تا ساکت شدی فداتشم که انقده لجبازی خلاصه بعد کلی برف بازی رسیدیم بعد خوردن ناهار رفتیم بازار ولی چیزی نخریدیم تا شب بودیم نمیدونم جرا از جیزی خوشم نمیاد برای شام رفتیم منزل خواهر زاده زن دایی ساره بیچاره ها کلی زحمت کشیدن و شمام اونجا کلی اتیش سوزوندی اخه تازگی ها ٢ قدم راه میری مامان فدای پاهای کوچولت بره بعد شام خوابوندمت اما چشمت روز بد نبینه بعد ١ ساعت بیدار شدی گریه کردی تا خود صبح به نوبت نگهت داشتیم دلیلشو وقتی اومدیم خونه فهمیدم قرار بود اولین مرواریدتون تشریف بیارند خلاصه صبح با کلی خستگی بیدار شدیم بعد صبحانه و تشکر رفتیم سمت بازار بزرگ تو راه کلی خندیدیم م جریمه شدیم همش میرفتیم تو طرح ساعت ١٠ به سمت شهر ری حرکت کردیم بعد زیارت رفتیم بازار و بجه ها خرید کردند منم طبق معمول از جیزی خوشم نیومد بعد صرف ناهار گردش غروب به سمت ساری حرکت کردیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)